بسمالله الرحمن الرحیم
یک نکتهای به ذهن بنده آمد به آن اشاره کنم که خیلی هم در مسائل و در حوزه زندگی شخصی و اجتماعی با آن درگیر هستیم و هم به حیثیت شخص و هم حیثیت جامعه و نهادهای اجتماعی و هم در مباحث اصولی اعتقادی و حتی سیاسی، بعضی از درس و بحثمان از همان دوره ابتدا که بعد از ادبیات شروع میشود تا فقه و اصول، این بحث اصول، یعنی روش استنباط عقلی و نقلی، روش کشف ارزشها و این که کدام ارزشها مهم هستند و کدام مهمترند به این مسئله میپردازند حالا این که آیا همه درک درست و جامعی از این مسئله پیدا میکنند یا خیر؟ بخصوص آنهایی که به درجه اجتهاد میرسند آیا هم در فهرست مقیاسها که با کدام معیار و مقیاس بفهمیم کدام ارزش مهمتر است و هم در بخصوص مصادیق ارزشها در بیرون یعنی ارزشها هم به اعتبار مفهوم و هم به اعتبار مصداق، کدامها از کدامها مهمترند اگر در یک شرایط خاصی هر دو با هم قابل اعمال نبودند. یک مسئله مهم اصولی است که خیلی هم تأثیر دارد هم در مقام فتوا و هم در مقام حکم. چون حکم فتوایی است که مشخصاً به مصداق تعلق میگیرد یعنی از حوزه بحث مدرَسی و مدرسهای یک کمی جلوتر میاید در مقام تحقق اجتماعی قرار میگیرد. در مقام تحقق، همیشه همه ارزشها در عمل با هم قابل جمع نیست ولی در مقام بحث چرا. یعنی روی کاغذ شما یا در بحث اصولی یا هر بحث دیگری، شما وقتی آنجا یک بحث فقهی، روایی،حدیث، تفسیر، بحث عقلی، در مقام بحث و نظر شما ممکن است بگویید به ده ارزش رسیدیم به صد ارزش رسیدیم، صد معروف و صد واجب فردی یا اجتماعی یا واجبات و مستحبات یا حرام و مکروه به آن رسیدیم. روی کاغذ هم اینها با هم تعارضی ندارند یعنی شما میتوانید تصور کنید که چقدر خوب است و چقدر ممکن است که هم یک فرد و هم یک جامعه در آنِ واحد از همه اینها برخوردار باشد همه این راهها به رویش باز باشد اما از حجره و مطالعه و بحث که بیرون میآییم در کف جامعه، بعد میبینیم که گرچه ارزشها روی بحث و کاغذ در مقام نظر همه با هم در اوج، صددرصد قابل جمع هستند اما در صحنه عمل، تربیت خانواده، فرد تا تربیت اجتماعی، در سیاست، بازار، اقتصاد و در مدیریت وقتی یک کسی وارد میشود آن وقت میبینیم که اینطوری نیست همه چیزهایی که خوب است و دلتان میخواهد در آنِ واحد همه را هماهنگ و همزمان با یک کم و کیف پیش ببرید مجبور به انتخاب میشوید یعنی گاهی دوتا ارزش به یک اندازه با هم قابل جمع نیست مجبور هستید انتخاب کنید بین خوب و خوبتر و گاهی بین بد و بدتر؛ انتخاب بین خوب و بد همیشه آسان است در بحثها و گفتگوها ما همیشه بین خوب و بد انتخاب میکنیم خیلی راحت است یک جدول سفید داریم یک فهرست سیاه داریم خب معلوم است وقتی اینها با هم تعارض پیدا کرد یا ما اهل دین و تقوا هستیم یا نیستیم در هر دو صورت گزینش و انتخاب ساده است اما وقتی که میبینید درون همین فهرست سیاه گاهی مجبور میشویم بین یک سیاه و سیاهتری انتخاب کنیم نه بین سیاه و سفید، دوتا اتفاق بد در هر حال یکیاش میافتد شما مجبورید به یکی از آن تن بدهید تا گرفتار آن یکی دیگر نشود که به آن دفع افسد به فاسد میگویند یعنی مجبور شدید بین فاسد و فاسدتر یکی را تن بدهید اینجا بر تو واجب میشود که دنبال تحقق فاسد باشی نه به خاطر ارزش فساد، بخاطر ضد ارزشتر بودن افسد. حالا در مسائل تربیت خانوادگی و شخصی شما ببینید. در مسائل شخصی دارید در جادهای میروید ترمز بریده، فرمان بریده قطعاً یک اتفاقی میافتد جلویش را نمیشود گرفت، میبینید اگر این کار را بکنید ممکن است یک نفر کشته بشود اگر آن را بکنید ممکن است ده نفر کشته شوند و راه سومی وجود ندارد اینجا بر شما واجب است کاری کنید که آن یک نفر کشته شود ولو خودت باشی! البته به شرطی که مثل آن طرف نباشی که یک نفر این طرف بود ده نفر آن طرف، بعد 11 نفر را کشته بود. گفتند چطور شد این کار را کردی؟ گفت من دیدم بهتر است آن یکی را بکشم بعد دیدم فرار کرد رفت پیش آن ده نفر، بعد این فکر کرد که حتماً واجب است آن یک نفر را بکشد گفت فرار کرد رفت آن طرف، من هم رفتم آن طرف هر 11تا را زدم. بعضی از ماها اینطوری انتخاب میکنیم! حالا در مسائل شخصی مثال زدم که روشن بشود حالا فرض کنید در مسئله تربیتی، آدم میبینید بچهاش، خانوادهاش در یک موقعیت و شرایطی است که گرفتار دوتا مسئله است حالا تو نمیتوانی این را در آنِ واحد از هر دو خطر جدا کنی حالا یا خطر مادی یا معنوی، اخلاقی، فرهنگی، در آنِ واحد نمیتوانی این را از هر دویش خلاص کنی هر دویش هم بد است منتهی یکی 5 درجه مکروه است و بد است و یکی 50 درجه. اگر بخواهی هر دو را از آن بگیری و سلب کنی و با آن مبارزه کنی نمیتوانی و این قطعاً در آن دام بدتر میافتد مجبور میشوی تن به 5 درجه منفی بدهی، تحمل کنی مدارا کنی تا در دام 50 درجه منفی نیفتد. در مسائل سیاسی و حکومتی هم همینطور است. سر یک دوراهی هستیم یک ضرری این دارد و یک ضرری این دارد حالا باید دید که ضرر کدام بیشتر است. گاهی در جدول ارزشها همین مشکل پیش میآید شما میخواهید دوتا کار خوب را در حوزه فردی یا اجتماعی و حکومتی انجام بدهی هر دو را با هم نمیشود در ذهن میشود اما روی زمین نمیشود صدتا مانع است. اینجا بر تو گاهی واجب میشود یک عمل درست را ترک کنی یعنی اگر آن را ترک نکنی گناه کردی. چرا؟ برای این که بتوانی یک عمل درستتر و ارزش مهمتری را حفظ کنی. اینجا در بحثهای اصولی ما به آن تزاحم میگویند تزاحم مصالح با هم، تزاحم مفاسد با هم، تزاحم مصالح و مفاسد. یعنی یک اعمالی است که یک آثار خوبی در جامعه دارد و یک آثار بدی دارد شما باید بسنجی. نمیتوانی به تمام آثار خوب آن برسی و از تمام آثار بد در امان باشی. مجبور میشویم محاسبه کنیم. تزاحم ملاکات، تزاحم مناطات، اینها اصطلاحات مختلفی است که ما در بحثهای طلبگی داریم، از همان اول یکی از بحثها همین است و این بحث فوقالعاده مهم است هم البته جای لغزش دارد لغزش که نفهمیم چه مهم است و چه اهم است گاهی یک امر مهم را به جای یک امر مهمتر تعقیب کنی و یک مسئلهای که صددرجه مصلحت دارد آن را کنار بگذاری و نفهمی که آن صد درجه مهم است و این 15 درجه مهم است. برای تحقق 15 درجه، 85 درجه دیگر را نابود کنی! از بین ببری! مصالح فردی یا اجتماعی. یا این کار را مستقلاً میفهمد همه ما میفهمیم این کار مستقلاً اگر خودش بود و خودش، مکروه بلکه حرام بود اگر روی کاغذ بحث کنیم اما وقتی در صحنه واقعیت اجتماعی است گاهی یک فعل حرام واجب میشود نه این که حکم شرعی آن عوض شده باشد تغییر حکم بدعت است و خودش حرام است و خیانت به دین است حلال را حرام کنی و حرام را حلال کنی که خیانت به دین است اما در مقام تحقق اجتماعی یک وقت شما میبینید که یک حرامی بطور مشخصترین زمان و این مکان واجب شده است یک مکروهی حرام میشود یک واجب مستحب میشود یک مستحب حرام میشود آن وقت افرادی که نادان هستند چه ضد مذهب باشند چه مذهبی، چون نمیفهمند قضیه چیست انواع و اقسام داوریها در ذهنشان میآید. آن که مذهبی نیست ضد مذهب است میگوید همه چیز الکی است روی هواست! احکام شرع و خدای متعال و شارع مقدس این حرفها را برای ما میزنند و الا جای جایش اینها هر جایش بخواهند هر حلالی را حرام میکنند و هر حرامی را حلال میکنند! اصلاً هر حلالی را میشود حرام کرد و هر حرامی را میشود حلال کرد! پس اصلاً بنیاد آن دروغ است. میگویند در یک شرایطی وضو گرفتن قبل از نماز بر شما واجب است و در یک شرایطی بر شما وضو گرفتن حرام است! نه به عنوان اولی، به عنوان اولی که معلوم است بدون وضو نمازی نیست نماز واجب است وضو واجب است اما به عنوان ثانوی یا شرایطی که پیش آمده یعنی حالا دیگر در ذهن ما بحث نمیکنیم در زمین داریم بحث میکنیم وقتی روی زمین آمدیم گاهی وضوی واجب حرام میشود، روزه واجب حرام میشود، شراب حرام واجب میشود! یعنی اگر فرض کنید پزشک دارد به شما دارد میگوید که بطور خاص این بیماری شما با فلان دارویی که الکلی است علاج میشود این واجب میشود بعد یک کسی که نفهمد میگوید که عجب! واجب حرام شد و واجب حرام شد! نماز ایستاده خواندن واجب است در یک شرایطی حرام میشود که اگر بلند شوی نماز بخوانی تیر به سرتان میخورد و حرام است که تو بایستی و نماز بخوانی. یک عده هم اگر مذهبی باشند متحجر، مذهبی بیسواد، مذهبیای که ادا و اصول مذهبیاش زیاد است ولی نه اصول میفهمد چیست نه منطق، نه فقه. چیزی به نام مصالح اجتماعی و ارزشهای اجتماعی و احکام فردی و اجتماعی، عنوان اولیه چیست؟ عنوان ثانویه چیست؟ اینها را که نمیفهمد عنوان اولیه و ثانوی یعنی چه؟ عنوان اولی و ثانوی یعنی این که یک عملی اگر شرایط عادی باشد میشود عنوان اولی. در شرایط عادی بطور طبیعی «لو خُلیه و طبعه» اگر همین شرایط عادی باشد بدون هیچ پیام ثانوی این عمل حکمش این است. اما اگر شرایط خاصی ایجاد شده، و در یک هندسهای این عمل قرار گرفته که این یک بخشی و یک جزئی از یک کل است خودش دیگر مستقل نیست وقتی آمد توی کل، معنایش گاهی عوض میشود آن وقت این که حالا چه عملی چه معنایی میدهد این فهمش خیلی دقیق و مشکل است هم باید با دین آشنا باشید با قرآن و سنت آشنا باشید هم باید شعور داشته باشید. عقل. قدرت تشخیص اهمّ و مهم. در یک شرایطی چطور عمل، در واقع اینجا موضوع عوض شود نه حکم. منتهی آدم عامی که درس نخوانده، فقه و اصول و منطق و کلام و تفسیر و حدیث را نمیداند این فکر میکند تمام روایات همه در یک سطح هستند فکر میکند حتی تمام آیات در یک سطح هستند به لحاظ اهمیت و به لحاظ حکم. به لحاظ اهمیت حکم. اصلاً چنین چیزی نیست. آیات قرآن، احکام الهی، در یک سطح نیستند. ارزشهای اخلاقی هم در یک سطح نیستند مصالح و مفاسد در بیرون هم در یک سطح نیستند بعد این نمیفهمد مثلاً میبیند پیامبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع) در یک شرایطی یک حکم قطعی اسلامی داده، چنان دقیق اجرا میکنند که نمیگذارند مو لای درز آن برود! همین حکم را در شرایط دیگری و در مورد فرد دیگری چنان لاپوشانی میکنند که اینقدر بهانه میآورند که این حکم اجرا نشود چون کسی که نفهمد مهم و اهمّ چیست؟ هدف شریعت چیست؟ مفهوم تربیت و تهذیب چیست؟ آیا احکام وسیله هستند یا هدف؟ کدام احکام مهمتر از کدام احکام هستند؟ شرایط عینی بیرونی الآن چیست؟ این حرفی که من الآن میزنم معنیاش چیست؟ خب وقتی کسی اینها را نفهمد نمیفهمد یعنی چه. یعنی نمیفهمد پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) در یک شرایطی، طرف کشف شده، شهادت دادند که این زنای محصنه کرده میفرماید حکم را اجرا کنید در یک مورد دیگری کشف نشده اصلاً هیچ سندی هم طرف نیست خودش آمده اعتراف کند ما در مورد زن یا مرد، در مورد هر دوی اینها در روایات داریم، پیامبر و امیرالمؤمنین نمیگذارند این اعتراف کند میفهمند که چه اتفاقی افتاده، میفهمند آمده اعتراف کند که حکم اجرا بشود ولی نمیگذارند چهارتا اعتراف کند بهانه میآورند. طرف آمده پیش پیامبر(ص) میگوید زنا کردم میخواهم حکم اجرا شود پاک شوم و از این دنیا بروم، نمیخواهم حسابم به آخرت بیفتد. خب چهاربار باید فیالمجلس و یک جور اعتراف کند و حضرت شروع میکند به حرف زدن و به او میگوید تو اصلاً میفهمی زنا چیست؟ معلوم نیست شاید بوسیدی، در روایت همین است «لعلّک قَبَّلْتَها» شاید یک ماچی کردی و یک کمی با همدیگر بودید فکر کردی این زنا هست، میخواهد که او نگوید زنا. میگوید نه آقا بیدار بودم. آقا هرچی میخواهد بگوید بهانه میآورند. بعد میخواهد شروع کند به شهادت، میگوید حالا من کار واجب دارم برو بعد. میخواهد اعتراف نکند، برای چی؟ چرا در آن مورد بدون اعتراف، شاهد بود فوری گفتید حکم اجرا شود؟ در این مورد از حکم فرار میکنید؟ یک زنی آمده به امیرالمؤمنین(ع) اعتراف میکند که من زنای محصنه کردم ببینید فرهنگ دینی را چه کار کردند که خود مجرم میآید میگوید من را اعدام کنید. فقط اجرای حکم نیست بلکه تربیت اینطوری است. کسی هست که انگشتانش قطع شده چون بارها با شرایط دزدی کرده بعد دست او را قطع کردند بعد روغن و گوشت و... در روایت داریم که فقط اجرای حکم نیست بعد آن را هم باید دید معالجه کردند همه کارها را کردند حتی در مقام اجرای حکم حضرت امیر(ع) میفرمودند که دلداری بدهید- اینها را دقت کنید- میفرمودند اگر یک کسی را دارید شلاق میزنید مبادا آن کسی که دارد شلاق میزند بخندد و اظهار خوشحالی کند که بخور، بلکه ناراحت باشد. به او هم بگویید من ناراحتم از این که باید شما را شلاق بزنم ولی هم به نفع توست و هم به نفع جامعه است. یا اگر کسی حکمش اعدام بوده، میفرمودند به او دلداری بدهید یک وقتی به او توهین نکنید و توی سرش نزنید به او بگویید انشاءالله تو داری از این عالم پاک میروی انشاءالله خداوند تو را غریق رحمت کند دارد حکم خدا اجرا میشود. خانم آمده اعتراف کند حضرت امیر(ع) نمیگذارد آخرش که میگوید من آمدم اعتراف کنم چرا نمیگذارید من اعتراف کنم؟ میفرماید که شادی نداریم چیزی نیست حالا برو کار دارم و... خلاصه دارد اقرار میکند و دارد ثابت میشود وقتی که ثابت شود که نمیتوانند کاری کنند. خب حضرت امیر(ع) میفرماید اول باید تحقیق شود شاید بچه داشته باشی و این بچه که نباید اعدام بشود حالا برو. برود 7- 8 ماه دیگر بیاید. برود شکمش بالا آمده، بعد حضرت میگویند خب این بچه باید به دنیا بیاید. بعد میرود میآید میگوید بچه به دنیا آمد، بعد حضرت میفرمایند که خب بالای سر بچه مادرش باید تا دو سال باشد شیرش بده، پرستاری بکن. حالا برو. حکم اعدام را میگوید نه، حالا برو. میرود دو سال دیگر برمیگردد، حضرت علی(ع) دوباره دارند بهانه میگیرند که برود چی هست که هی میآیی؟ یعنی تو فاسد نیستی یک غلطی کردی. حضرت امیر(ع) شروع میکنند یک بهانه جدید میآورد که خب حالا اگر تو را اعدام کنیم بچهات را چه کار میکنی؟ یک مرتبه یکی از این حاجی بازاریهای خل مذهبی آنجاست میگوید آقا برای اجرای حکم، مسئولیت این بچه و خرج او با من. برمیگردند نگاه میکنند میگویند نمیشد حرف نزنی؟ ولی حالا دیگر نمیشود کاری کرد! دیگر عذری نمانده، حضرت امیر(ع) دیگر هیچ بهانهای ندارند حالا اگر اجرا نکند دیگر میگویند عجب اینطوری بازی با حکم خدا؟! تا حالا یک توجیه و مصلحتی بود. بعد که دیدند مجبور هستند حکم اجرا شود اشک در چشمانشان بود فرمودند بروید حکم را اجرا کنید و بعد رو به این زن کردند و گفتند خدا تو را آمرزید به محضر رحمت الهی میروی. با این که زناکار است دارد حکم خدا اجرا میشود.
خب حالا چرا حضرت امیر(ع) یک جا به قول ما مشهدیها پیله میکند که حتماً باید حکم اجرا شود و یک جا هم اینطوری رسواست ولی بازی درمیآورد برای این که اینها با هم فرق میکند. یک آدم فاسد کثیف مفسد حرفهای فرق میکند با کسی که حالا یک غلطی کرد و اصلاح شده است و بچه دارد و.... اینها اسمش است. این مصلحت معنیاش این نیست که ضد حکم الهی است این مصلحت خودش حکم الهی است این سکولاریزم نیست این خودش حکم الهی است منتهی احکام الهی مهم و اهمّ دارند. یک کسی میگوید چطور حضرت امیر(ع) بعد از پیامبر(ص) که خودشان گفتند حق حکومت اینطوری است چطور شد درگیر نشدند ولی بعد چطور شد که حکومت داشتند سه تا جنگ بر ایشان تحمیل شد و هر سه تا را ایشان درگیر شدند اگر جنگ داخلی ضرر دارد چرا اینطوری؟ خب او نمیفهمد که آن شرایط به این شرایط فرق میکرد. درگیر شدن امیر مؤمنان(ع) بعد از پیابمر(ص) یک معنا و یک آثاری داشت و درگیر شدن با اینها یک معنا داشت گرچه هر دو در مورد مسئله حکومت و مشروعیت و براندازی بود. آقا امام حسن(ع) چرا آنجا اینطوری کرد و اینجا اینطوری کرد؟ اولاً آن وقتی که امام حسن(ع) این کار را کرد امام حسین(ع) هم همان کار را کرد آن وقتی که امام حسین(ع) آن کار دیگری را کرد ده سال بعد از امام حسن(ع) است شرایط و معنی کار عوض شده است. معنای ادامه جنگ امام حسن و معاویه با معنای جنگ امام حسین با یزید دوتا معنا و دوتا کار است. دوتا موضوع است، دوتا حکم دارد نه این که این یک موضوع باشد که بگوییم چطور آنجا حکمش این بود اینجا این شد؟ منتهی همه نمیتوانند تشخیص بدهند که این موضوع آن موضوع نیست، چنان که امام(ره) آمد گفت شطرنج حلال، بعضیها گفتند قمار حرام بود خب الحمدلله حلال شد! گفتند بعضیها روی دیوار وسط بهشت و جهنم، منتظر نشسته بودند به آنها گفتند شما آنجا چه کار میکنید؟ بالاخره بهشتی بودید یا جهنمی؟ گفتند ما تا حالا که جهنمی بودیم ماهی اوزونبرون حلال شد، موسیقی هم حلال شد، شطرنج هم حلال شد ما عرقخور و زناکار بودیم منتظر نشستیم اینها را هم حلال کنند ما از این طرف به آن طرف دیوار بپریم و بهشت برویم! این حرفها را لامذهبها برای مسخره کردن دین و احکام میزدند و هم مذهبیهایی که فرق این حرفها را نمیفهمیدند. امام(ره) آمد گفت این که شطرنج میگفتند حرام است بخاطر این مُهرهها نبود که، بخاطر این که قمار است. اما حالا که قمار نیست و شده یک بازی ورزشی در المپیک است و یک بازی ذهنی است پول با آن قمار نمیکنند، این دیگر موضوع عوض شده است قمار ذاتاً حرام بود نه شطرنج. خب موضوع عوض شد حکم آن عوض شد. آن ماهی را تا حالا فکر میکردند که مصداقی از موضوع آن حکم یعنی حرمت، حالا فهمیدند نه مثلاً این پولک دارد. پس ما از اول اشتباه کرده بودیم این از اول هم حلال بود. یک چیزی مثل این ماهی از اول حلال بود ما نمیدانستیم حالا کشف شد یک چیزی هم مثل شطرنج تا وقتی که قمار بود حرام بود حالا که قمار نیست حلال است نه این که حرام خداوند حلال شد! نه آقا. یک چیزی که قمار بود حالا دیگر قمار نیست. موضوع عوض شد. این که گاهی موضوع عوض میشود این که گاهی موضوع عوض نمیشود موضوع همان موضوع است اما در یک شرایط این عمل یک معنا دارد و در یک شرایط دیگر، یک معنای دیگر دارد. مثلاً شما در خانه با زن و بچهتان نشستید یک کارهایی میکنید یک چیزهایی میگویید شوخی میکنید، میخندید این کار در خانه یک امر مستحب است گاهی واجب است همین عمل را بیرون انجام بدهی حرام یا مکروه میشود، سبکبازی و یک کار جلف میشود یک لباس پوشیدن غلط میشود، یک نوع حرف زدن نادرست میشود. شما گاهی باید رفیقتان که با همدیگر 30 سال است رفیق هستید در جلسه خصوصی یک چیزهایی میگویید که در عرف شماها حرفهای بدی نیست همان حرف را یک کسی ضبط کند بیرون بیاورد و توی اینترنت بگذارد میبینید که چقدر بد میشود. اصلاً بعضیها این را نمیفهمند. میگوید لباس پوشیدن واجب است یا نه؟ خب پس چرا فلان؟ خب آقاجان لباس پوشیدن یک جایی واجب است و یک جایی مثل وقتی که توی حمام میروی لباس پوشیدن خلاف عقل است واجب نیست مستحب هم نیست. داری سؤال میکنی از توی حمام یا از توی خیابان سؤال میکنی؟ کجا میگویی لباس پوشیدن واجب است؟ بعد چه نوع لباس پوشیدن؟ داری سؤال میکنی در خانه یا در محل کارت؟ در خیابان؟ خب یک جا این واجب است این حرام است چطور اینها را نمیفهمیم؟ متأسفانه خیلیها اینها را نمیفهمند مثلاً خیال میکند که چند ده هزار ما حدیث در منابع داریم که همه اینها به یک اندازه دقیق و صحیح هستند و همه به یک اندازه حکم الله هستند بعضیها به جای فال حافظ، فال حدیث میگیرند! کتاب را باز میکند که مثلاً گفته انگشتر عقیق در دست راست علامت شیعه است! خب، این درست است اهمیت این چقدر است؟ اهمیت آن روایت دیگر که مثلاً دو صفحه بعد دارد که میگوید کسی که مثلاً نمازش اینطور باشد عباداتش اینطور باشد جهادش اینطور باشد، انفاقش اینطور باشد این شیعه است. بعد این آدم شعور نداشته باشد که این دوتا روایت به یک اندازه نیست یک انگشتر در یک دست کردن این چقدر ثواب دارد چقدر سخت است؟ آن عمل چقدر؟ بعد بگویی خب دوتا حدیث است چه این کار را بکنی چه آن کار را بکنی در هر دو صورت شیعه اهل بیت حساب میشوی. خب این کار یک کمی سخت است و این کار را فعلاً بکنیم! یک مرتبه میبینید یک مذهب مندرآوردی آسان، تشیّع انگلیسی درست میکنند که مستحبات درجه 7 واجبات درجه 1 میشود! واجبات درجه 1 اصلاً در آن نیست یا مستحبات درجه 7 میشود! خودش تصمیم میگیرد کدام مهم است و کدام مهم نیست.
گاهی ممکن است کسی حتی درس فقه و اصول را خوانده باشد ولی اینها را درست نفهمد و عقلانیت ضعیفی داشته باشد. پس این مسئله هم در مسائل شخصی هست هم در مسائل اجتماعی است. خطری که در آن هست آن خطر این است که، پس ببینید دوتا خطر بود، یک خطر تحجر است که اصلاً تو نفهمی که چه چیزی مهم است و چه مهمتر است؟ جمود لفظی. مثلاً یک حدیث دیدید که اگر یک کسی یک قطره اشک برای امام حسین(ع) بریزد خداوند گناهان او را میبخشد و... درست هم هست منتهی معنای آن چیست؟ از آن طرف هرکس به زیارت امام رضا(ع) برود بهشت بر او واجب میشود حالا این که در روایت هست «عارفاً بحقّه» آن را نمیبیند و رد میشود میگوید مایهاش این است که ما یک بلیط قطار و هواپیمایی بگیریم برویم زیارت و برگردیم دیگر پاک پاک بهشتی شدیم! تمام شد! بقیه کارهات را دوباره بکن، هر کاری میکردی بدتر بکن! سالی یک زیارتی یک مجلس عزایی، یک قطره اشک همهاش درست میشود! حالا یک کسی بگوید آقا یعنی چی یعنی میگویی این روایات دروغ است؟ نخیر آقا. روایت درست است یک قطره اشک بر امام حسین(ع) خیلی ارزش دارد، یک زیارت امام رضا(ع) خیلی ارزش دارد منتهی اسلام فقط همین یک روایت نیست صدتا آیه قرآن و هزارتا روایت دیگر است که لحن آنها از این هم مهمتر است چرا آنها را نمی بینی؟ و آنها اینها را توضیح میدهند اینها آنها را توضیح میدهند همه را باید کنار هم ببینی بعد نتیجهاش؛ یکی میرود تمام اموالش را انفاق میکند جبهه میرود، جهاد، جانباز میشود سی سال روی تخت میافتد این شیعه است و یک کسی هم که از تمام معرکهها در رفته و توی بازار ربا میخورد و توجیه شرعی هم میکند بعد یک زیارتی هم میرود این هم شیعه شده است! تقبّلالله از هر دویتان! انشاءالله در مقامات بهشت آنجا همدیگر را ببینید! اینقدر یعنی؟ پس آن هم روایات که از اهل بیت(ع) است که «لیسوا من نار لیس من شیعتنا» اینها شیعه نیستند، اینها شیعه نیستند گرچه همهشان مدعی تشیّع هستند آنها چیست؟ اگر ما این همه آدم شیعه داشتیم چطوری امام حسین(ع) با 72 نفر تنها میماند؟ صدها هزار شیعه آن موقع بود. همه شیعه انگلیسی بودند یا احمق، نمیفهمیدند چه مهم است چه اهمّ است یا ترسو و دینفروش. برای چه باید امام حسین(ع) کسی که پیامبر(ص) آن هم صریح در مورد او حرف زده تنها بماند؟ چرا علی و فاطمه اینطور بشوند؟ چرا اینقدر امام حسن باید اینقدر مظلوم و غریب باشد؟ که بگوید اگر کنار من کسانی بودند حاضر بودند فداکاری کنند والله به خدا سوگند تا آخر با معاویه میجنگیدم تا او را سرنگون کنم. من را تنها گذاشتید. آنهایی که او را تنها گذاشتند خیلیهایشان شیعه بودند. یک روایتی و یک حکمی پیدا کردند که گفته بودند یک مفرّ شرعی هم داریم!خدا این را هم گفته است. مثلاً گفته «اَلْکَادُّ عَلَى عِیَالِهِ کَالْمُجَاهِدِ متشحط به فِی سَبِیلِ اَللَّهِ » این روایت در جای خودش صددرصد درست است بسیار هم مهم است. اگر کسی صبح که از خانه بیرون میآید تا شب که برمیگردد عرق بریزد زحمت بکشد مشکلات تحمل کند، گرما، سرما، گرفتاری برای این که خانوادهاش و زندگیاش را از راه مشروع تأمین کند این مثل کسی است که در راه خدا شهید شده است یعنی هر روز انگار داری شهید میشوی. اینجور روایات بسیار مهم است دارد ارزش کار، توحید، زحمت یک جهاد مقدس است ولی حالا در کنار آن، دشمن حمله کرده الآن دارد سقوط میکند همین الآن ما رزمنده و مجاهد میخواهیم. نه آقا گفتند که شما به عیالت برسی انگار که رفتی شهید شدی! ما فعلاً مشغول گرفتار عیال هستیم! خب آن برای جای خودش این برای جای خودش، کی؟ کجا؟ در یک لحظهای چه چیزی مهمتر است؟ اینها که دیدید یک روایت برمیدارد که آقا یک روایت پیدا کردیم که گفتند امام زمان(عج) هرشب دارند اشک میریزند و عزادارند و... بله آقا حتماً همین است ولی چندین هزار روایات دیگر هم داریم که همین امام زمان گفته است مصیبت آنچه که من میکشم و خواهیم کشیم «مِن حُمقاء الشیعه» من بیشترین مصیبتی که میکشم از این احمقهای شیعه است. امام زمان این را گفتند آن هم گفتند. چطوری انتخاب و گزینش میکنید؟ بعد این حدیث را با قطع نظر از آن احادیث و آن آیات و عقل که نمیشود فهمید و گفت که بگوییم اسلام این است یا آن است؟ احکام ثابت داریم، احکام متغیر داریم. منتهی از آن طرف هم یک سوء استفاده میشود کرد یک کسانی بردارند بگویند مگر نمیگویید اهمّ و مهم؟ خب ما اینجا تشخیص دادیم که این کار مهمتر است و آن کار را کردیم مگر هر کسی هر تشخیصی میتواند بدهد؟ دوم این که، گفتم مصالح مهمتر، نگفتند منافع شخص جنابعالی! منافع تو را نگفتند مصالح را گفتند. اگر روزهات را یک روزهخواری واجب است و یک روزهخواری حرام است روزهخواری واجب این است که متخصص به تو گفته است که اگر روزه بگیری معدهات از بین میرود، چندتا بیماری پیدا میکنی. خب متخصص گفت این مصلحت است تو هم واقعاً میخواهی روزه بگیری ولی محروم شدی ناراحتم هستی البته به ثوابش هم میرسی یا از این طریق یا از طریق دیگری. این روزهخواری واجب و مصلحت میشود. در سطح جامعه و کلان مصلحت نظام میگویند در سطح فردی هم میگویند مصلحت شخص. اما حالا یک روزهخواری که بحث مصلحت نیست بحث فایدهگرایی و لذتگرایی و سودگرایی مادی من است، طرف روزه میخورد میگویند برای چی؟ میگوید آقا سرم گیج رفت، دلم درد گرفت، خلاصه خوشم نیامد! به نظرم آمد این حکم خیلی حکم مناسبی نبوده است. چنانکه اگر بشود نسبت به مضرّات روزه حرف زد که روزه ضررهایی دارد، ما از همین احکام اسلام مثل روزه عقب افتادیم! مثل اقتصاد در غرب. چون این یک ماهی که کارگرها روزه میگیرند درست کار نمیکنند هم اخلاقشان بد میشود هم کم کار میکنند و هم از زیر کار در میروند! خب خارجیها ندارند همین یک ماه را هم بکوب کار میکنند برای همین هم اینها پیشرفت کردند یکی هم نماز است وقت میگیرد، حالا کل نمازهای ما از صبح تا شب روی هم 5 دقیقه است باز وقت میگیرد. سه – چهارتا از این حرفها زد. اولاً اسلام کجا گفته که وقتی روزه میگیرید بداخلاق بشوید؟ اتفاقاً خلاف آن را میگوید، میگوید اینها که روزه میگیرند و فقط گرسنگی و تشنگی و اخلاقشان آدمیزادی نیست اینها کل بهرهشان از روزه همین گرسنگی و تشنگی است. هدف روزه «لعلّکم تتّقون» است. رشد تقوا و اخلاق است نه این که بداخلاقتر و بدتر بشویم. خب حالا بعضی از روزهداران خلاف میکنند چه ربطی به روزه دارد؟ دوم این که، این فکر کرده مهمترین و تنها ارزش در دنیا پیشرفت اقتصادی است نمیفهمد که کل این دنیا و اقتصادش همهاش وسیله است برای این که انسان تکامل معنوی و تقرّب الی الله پیدا کند. هم کار لازم است هم روزه. اگر یک وقتی این دوتا با هم منافات پیدا کرد، روزه یک ارزش اسلامی است کار هم یک ارزش اسلامی است اگر این دوتا با هم تنافی پیدا کرد کدام مهمتر است؟ اولاً میتوانید برنامهریزی کنید که تنافی پیدا نکند، کمتر منافات پیدا کند ثانیاً اگر کرد باید ببینید در آن لحظه کدام مهمتر است؟ مهمتر است نه این که کدامش بیشتر به نفع من است و من بیشتر کیف میکنم؟ نه؛ کدام آن مصلحت فرد و جامعه است؟ به لحاظ دنیوی و اخروی است. اینجا تفاوتی است بین فایدهگرایی سکولار Utilitarianism))، اصالت سود، اصالت لذت، نفسانیت، با آن مقولهای که در فرهنگ اسلامی و فقه و اصول ما به نام مصلحت داریم. مصلحت اسلامی خودش شرعی است ولو روش کشف آن عقلی است ولی دین است سکولاریزم نیست شما با عقل و تجربه رسیدید به این که فلان عمل، در صحنه اجتماع الآن در این شرایط ضرر آن از سود آن بیشتر است با عقل و تجربه هم رسیدی، آیه و حدیثی هم نداری. ولی از آن طرف آیه و حدیث داری که اگر ضرر یک مسئلهای بیشتر از سود آن بود برای اسلام و مسلمین، گرچه در شرایط عادی واجب است اما در این شرایط حتی ممکن است حرام باشد. مثلاً چرا امام گفت حکم رجم، یا قطع ید با این که حکم قطعی اسلامی است در موارد خاص با همه شرایطش، گفتند فعلاً در خیلی از موارد اجرا نشود. یعنی چه آقا؟ واجب را حرام کردی؟ نه، مصلحت اسلامی است خودِ اسلام این را میگوید. چطور پیامبر(ص) یا امیرالمؤمنین(ع) یک جا حکم را اجرا میکند و یک جا زیرسبیلی رد میکند؟ هر دویش اسلام است. چه کسی تشخیص بدهد؟ متخصص. هم متخصص در مفهوم شناسی هم متخصص در مصداقشناسی و موضوعشناسی. در مسائل شخصی چه؟ در مسائل شخصی عمدتاً خودت باید عقل داشته باشی و دین را هم بشناسی و تشخیص بدهی من الآن در خانواده این کار را بکنم ضرر آن چقدر است این کار را بکنم ضررش چقدر است؟ بین بد و بدتر کدام را انجام بدهم؟ بین خوب و خوبتر کدام را انجام بدهم؟ مشورت هم بکن، اگر حکم شرعی دارد از مفتی و از عالم بپرس، اگر ندارد تشخیص خودت، مشورت و عقل و تجربه و شعور زندگی.
در مسائل اجتماعی و حکومتی چی؟ حاکم. ولیّ فقیه. که او هم باید با عقل و تجربه، و با مشورت، کارشناسی، شجاعت، همه ابعاد یک مسئله را ببیند و ببیند این مسئله چقدر ضرر دارد و چقدر سود دارد؟ نهایتاً منافع و مصالح آن برای جامعه و امّت، برای اسلام و مسلمین از ضرر آن بیشتر است یا کمتر است؟ نه این که منافع خودش را ببیند. اگر رهبری منافع خودش را ببیند یعنی بگوید اگر من این تصمیم را بگیرم در جامعه محترمتر هستم. تا زمینهسازی نشود من نمیتوانم این را بگویم. آن وقت همان امر به عنوان اولی حرام بود به عنوان ثانوی در شرایط خاص واجب شد. اما یک عنوان ثالثی هم روی آن آمده، شرایط و موقعیت فعلی است که من باید اول فضا آمده بشود و پذیرش اجتماعی پیش بیاید تا بتوانم این را بگویم و الا نمیتوانم بگویم. گاهی میبینید سه- چهارتا- پنجتا یک بحثی لایه دارد خیلی تشخیص آن مشکل میشود. مثلاً ما سالها بعد نمیدانستیم که واقعاً امام(ره) با نخستوزیری آقای بازرگان مخالف بوده، با ریاست جمهوری بنیصدر مخالف بوده، با قائم مقامی آقای منتظری مخالف بوده است هیچ کس نمیدانست. خب امام(ره) گفت والله من از اول با این هر سه مورد مخالف بودم! منتهی مصلحت اجتماعی و مشورت دوستان، گفتم من بیشتر از این وظیفه ندارم. عجب آقا! اگر شما میدانستید که برای این کارها مناسب نیستند به چه حقی سکوت کردید؟ خب همه اینها یک ارزشهای شخصی داشتند اینطوری نبود که اینها آدمهای خوبی نباشند اگر اینها ارزشهای شخصی نداشتند به این مقامات در انقلاب نمیرسیدند همه این منافقین، مجاهدین خلق و... همه اینها یک ارزشهایی داشتند یک نقاط مثبتی داشتند برای همین هم بود که اول انقلاب، قبل از انقلاب، اینها شناخته شده بودند و به همه اینها احترام میگذاشتند یک فضائلی داشتند. منتهی یک رذائل و یک نقاط ضعفی هم کنار آن بود. امام(ره) از اول خودش میگفت من با تمام این موارد مخالف بودم، یا یادم میآید یادتان هست اولین ناو آمریکایی که در خلیج فارس آمد و این شهیدی که با قایق موتوریهایشان به آنها حمله کرده بودند از طرف مسئولین رده بالا توبیخ شدند ولی امام(ره) اینها را خواسته بود و از آنها تقدیر کرده بود و آن زمان یک سکه هم داده بود و گفته بود نظر من همین نظر و کار شماهاست. کار شما درست بود من به مسئولین هم گفته بودم اولین ناو که دماغهاش وارد شد همان را بزنید اینها میفهمند اینجا خطر است میروند. این مسئولین ترسیدند و محاسبه کردند گفتند نه، مصلحت این است که درگیر نشویم وسط جنگ با صدام وارد جنگ با آمریکا نشویم. من نظرم این بود که اتفاقاً مصلحت همین است ولی خب وقتی شرایط آماده نیست و اغلب مسئولین هم دلسوز بودند میخواستند خدمت کنند از اول تشخیصشان چیز دیگر است و افکار عمومی جامعه هم ممکن است نپذیرد خب این را نمیگوید. چرا نمیگویی؟ شما که میگویی از اول ریاست جمهوری بنیصدر و نخستوزیری بازرگان را قبول نداشتی به چه حقی سکوت کردی؟ مردم به هوای شما بودند، مردم شما را قبول داشتند اگر شما میگفتید که من اینها را قبول ندارم خب خیلیها پای شما میایستادند! ولی امام(ره) میگوید یک جامعه در حال سلوک و تربیت است باید در یک مواردی انتخاب کند و خودش به این نتیجه برسد که اشتباه شد! اصلاً فایده آزادی همین است یکی از فواید و برکات آزادی همین است. ببینید بچه کوچک که راه میافتد اگر تا بلند میشود بدوی و او را بگیری، آی الآن میافتد و... این ممکن است خیلی دیرتر از همه راه بیفتد و تا آخر هم میترسد. گاهی باید بلند شود، راه برود، سه بار زمین بخورد، دو – سه جایش درد بگیرد یک جا کمک کنی سه جا هم هیچی نگویی. این زودتر راه میافتد. یکی از فواید آزادی این است که بگذار یکسری از خطاها و اشتباهات را عمداً بکنند، شما وظیفهات را انجام بده، گِرا بده، علامت بده، اما لازم نیست در همه جزئیات و موضوعات دخالت کنی. گاهی میدانید یک امری اشتباه است اما ضرر آن کمتر از ضرر وقتی است که زود و مستقیم دخالت کنی و جلوی آن را بگیری و بگویی این است نه آن. شما شنیدید که در جنگ احد، نظر پیامبر(ص) این بود که به مدینه بروند و جنگ چریک شهری انجام بدهند. چون سپاه دشمن زیاد بود با جنگ کلاسیک منظم سخت بود گفت اینها میآیند در شهر پخش میشوند و یک مرتبه نمیتوانند که هزاران نفر با هم توی یک کوچه بروند، توی کوچهها که میآیند به گروههای کوچک تفسیم میشوند و میشود اینها را ضربه زد. اما اکثر رزمندهها جوانها گفتند نه آقا، این بیغیرتی است ما بایستیم بیایید توی خانههای ما. همینجا باید بایستیم و حساب آنها را برسیم. پیامبر(ص) فرمودند بحث کنیم نظر موافق و نظر مخالف را همه دادند. پیامبر(ص) میدانستند که این کار خلاف مصلحت است، نظرشان را هم دادند اما وقتی دیدند که اکثریت دارند این را میگویند و جوانهای حزباللهی میگویند نخیر آقا ما میرویم. پیامبر(ص) فرمود پس بسیار خب. – حالا جالب است – پیامبر(ص) فرمودند آماده شوید حرکت کنیم برویم منتهی به شرط این که آنجا من چیزها و دستورات عملیاتی که به شما میگویم به لحاظ استراتژی مبارزه و تاکتیک مبارزه همه را دقیق رعایت کنید که یکیاش قضیه گردنه احد بود. فرمودند اگر دیدید جنگ تمام شده، دارند غنایم را تقسیم میکنند حق ندارید آنجا را ترک کنید. یعنی اگر باز هم به حرف پیامبر(ص) درست عمل میکردند حتی آنجا هم پیروز شده بودند و شکست نمیخوردند. آنجا باز این کارها شد. ولی میخواهم این را بگویم – این صحنه مورد نظر من است – وقتی پیامبر(ص) دیدند اکثریت این را میگویند، یکی از مواردی هم که شورا بحث شد، اصلاً یکی از شأن نزول آیه شورا همین است. پیامبر(ص) رفتند لباس رزم پوشیدند، در این فاصله که رفتند آماده بشوند بیاییند در بین همینها بحث شد، یک عده گفتند حرف پیامبر از نظر تاکتیکی درستتر است حالا ایشان دستور ندادند. چون پرسیدند گفتند آقا حکم خداست که ما توی شهر برویم بجنگیم؟ پیامبر(ص) فرمودند نه، چنین آیهای بر من نازل نشده است ولی تشخیص من این است گفتند یعنی واجب و حرام نیست؟ گفتند نه. گفتند پس ما با شما مخالف هستیم اگر حکم خدا و شرع نیست و اگر وحی نیست ما با شما مخالف هستیم. پیامبر(ص) فرمودند خیلی خب. وقتی رسولالله رفتند لباس رزم بپوشند و آماده بشوند تشریف بیاورند بین اینها بحث شد گفتند که اصلاً وحی نیست این حرف، به لحاظ منطق نظامی حرف پیامبر درستتر است ما چطور با این همه نیرو در کف دشت با اینها بجنگیم؟ بگذاریم بیایند توی شهر، آنجا غیرت بیشتری هم هست همه میگویند الآن خانهمان و ناموسمان دست اینها نیفتد هم افراد بیشتری میجنگند هم قویتر میجنگند و هم به لحاظ تاکتیک درست است. بینشان حرف شد و تقریباً نظرشان برگشت. یک عده بیشتری نظر پیامبر(ص) را قبول کردند. تا پیامبر(ص) آمدند یک عده رفتند جلو گفتند آقا نه، ما همان نظر شما را قبول داریم. پیامبر(ص) فرمود ببینید وقتی پیامبران لباس رزم میپوشند دیگر از تنشان بیرون نمیآورند الآن اگر من برگردم معنیاش این است که این رهبری خودش هم نمیداند چه میخواهد! من با شما مشورت کردم گفتم حکم خدا نیست بعد گفتم اگر برویم بیرون، آنطور که من فرماندهی میکنم عمل کنید باز هم پیروز میشویم دیگر باذن الله حرکت میکنیم. دیگر اینطوری نیست که من لباسم را بپوشم باز بیایم باز شما بگویید نه، لباس رزم را دربیاورم باز دو ساعت دیگر بگویید نه نظرمان ما برگشت بازدوباره من لباس بپوشم! این که دیگر پیامبری و فرماندهی و رهبری نیست. از دو طرف مصالحی دارد و مضارّی دارد من سنجیدم اینها را به شما گفتم. حالا هم دارم میگویم این کاری که نظر من نبود باز هم به این شرطی که من میگویم انجام شود موفق میشوید. که خب رفتند موفق هم شدند. میدانید که در جنگ احد مسلمانها اول بردند بعد چون رعایت نکردند شکست خوردند.
من عرضم را با این عبارت ختم میکنم که این مسئله اجتهاد که میگویند نواندیشی دائمی متدیک. این نکته بسیار مهمی است هم در اداره جامعه و هم غیر از آن. این ولایت مطلقه فقیه که امام میگفت، مطلقهاش منظور این بود نه استبداد شخص. این اصطلاح "فراقانون" هم اصطلاح خوبی نیست خود این هم قانون است. فراقانون نیست. خودِ شریعت، قوانین مهم داریم قوانین اهمّ داریم. در شرایط خاص بحرانی که تزاحم بین مصالح میشود قوانین عادی موقتاً تعطیل میشود و آن قوانین قانون بحران، قوانین اهمّ مطرح میشود این که میگویند اختیارات ولیّ فقیه فراقانونی است منظور اگر قوانین عادی است بله، اما منظور این که فراقانونی است یعنی قانون ندارد و دلبخواهی است یک چنین چیزی نیست آن هم قانون اسلام است، قانون عقل و قانون وحی است ضمن این که در حکومتهای غیر اسلامی، در همه جای حکومتهای دنیا چنین اهمّ و مهم کردنی و چنین اختیارات فراقوانین عادیای وجود دارد این رساله "جانلاک" را دوستان مراجعه بکنند راجع به مسئله حاکمیت، تعریف حکومت و مشروعیت، به نظرم فصل 13 هست یک جایی دارد تحت عنوان قوانین نانوشته و مشروعیت دوره بحران که میگوید حاکمیتی که رأی ملت و اکثریت را دارد و به لحاظ قانونی مشروع است این حکومت در شرایط خاص میتواند قوانین عادی را موقتاً کنار بگذارد از اختیارات بحران و شرایط خاص استفاده کند. در این لحظه خاص، خودِ حاکم، قانون است چون در شرایط عادی نیست. این همان ولایتی است که امام(ره) میگوید. این آقا رهبر لیبرالیزم و جامعه سکولار است که دارد این حرف را میزند. همه جای دنیا هم این مسائل هست.
هشتگهای موضوعی